دختره موبایلشو گم کرده سه شبانه روز گریه کرده...
.
.
.
.
. نه واسه گوشی دو میلیونیش، واسه اینکه pou سه روزه غذا نخورده
دختره موبایلشو گم کرده سه شبانه روز گریه کرده...
.
.
.
.
. نه واسه گوشی دو میلیونیش، واسه اینکه pou سه روزه غذا نخورده
یک داستان چینی غم انگیز
朣楢琴执㝧执瑩浻牡楧㩮㔱硰执㝧执獧浻牡楧敬瑦瀰絸朣杢㑳执獧扻捡杫潲湵潣潬㩲昣昸昸㬸慢正牧畯摮椭慭敧敷止瑩札慲楤湥楬敮牡氬晥⁴潴敬瑦戠瑯潴牦浯㡦㡦㡦潴捥捥捥戻捡杫潲湵浩条㩥眭扥楫楬敮牡札慲楤湥潴昣昸昸攣散散戻捡杫潲湵浩条㩥洭穯氭湩慥牧摡敩瑮琨灯㡦㡦㡦捥捥捥㬩慢正牧畯摮椭慭敧獭氭湩慥牧摡敩瑮琨灯㡦㡦㡦捥捥捥㬩慢正牧畯摮椭慭敧楬敮牡札慲楤湥潴昣昸昸攣散散戻捡杫潲湵浩条㩥楬敮牡札慲楤湥潴昣昸昸攣散散汩整㩲牰杯摩䐺䥘慭敧牔湡晳牯楍牣獯景牧摡敩瑮猨慴瑲潃潬卲牴昣昸昸䔬摮潃潬卲牴攣散散㬩潢摲牥硰猠汯摩⌠㙣㙣㙣搻獩汰祡戺潬正潭潢摲牥爭摡畩㩳瀲㭸漭戭牯敤慲楤獵㈺硰敷止瑩戭牯敤慲楤獵㈺硰戻牯敤慲楤獵㈺硰执獧搴摻獩汰祡戺潬正瀻獯瑩潩㩮敲慬楴敶执獧搴筮楤灳慬㩹湩楬敮戭潬正漻敶晲潬
جیگر آدم پاره پاره میشه ...
خصوصاً وقتی بهش گفت : 汦睯
ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭘﺎﺷﯿﺪﻥ ﺑﺬﺭ ﺑﻮﺩ . ﺩﺧﺘﺮ
ﻣﻐﺮﻭﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﮑﺒﺮ ﮔﻔﺖ :
.
.
.
.
.
.
ﺑﮑﺎﺭ؛
.
.
.
.
..
.
ﺑﮑﺎﺭ . ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﻣﺎ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﮔﻔﺖ : ﺩﺍﺭﻡ
ﯾﻮﻧﺠﻪ ﻣﯿﮑﺎﺭﻡ
خانمه به شوهرش پیامک میده: سلام عزیزم، اگه موافقی بریم خونه مامانم عدد 1 و اگه میخوای بریم خونه مامانت: &۴#*۵@%€$:-X۳۳۱۶۸!~-\"><}{) (][+#*§¢¿¤»«°:-> :-))۱: 89MT.:-*:9:<: C
رو پیامک کن!
حیف نون ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﻫﻤﺴﺎیه ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺧﻮﺩ رﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺭآﻭﺭﺩ،ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺎﻡ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺷﺎﻡ ﻣﺨﺘﺼﺮﯼ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ.
ﻫﻤﺴﺎیه یهودی ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ : ﻣﮕﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎﺗﻮﻥ ﻏﺬﺍ ﻫﻢ ﻣﯿﺪﯾﻦ؟
حیف نون: ﺑﻠﻪ ﻣﯿﺪﯾﻢ ﺣاﺠﯽ! ﻣﮕﻪ ﺷﻣﺎﻫﺎ ﻧﻤﯿﺪﯾﻦ؟
ﯾﻬﻮﺩﯼ : ﺧﯿﺮ.
حیف نون ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﯾﻬﻮﺩ ﻣﺸﺮﻑ ﺷﺪ...
خارجی ها با مخفف کردن
short massage send
به SMS خواستن به دنیا بگن که خیلی تنبلن، ولی ما با مخفف کردن SMS به S جای بحث نذاشتیم براشون!
خارجی ها با ابداع کلمه lol به جای loud out laugh (یعنى بلند خندیدن) مثلا خواستن بگن ما خیلی مبتکریم، مخیم و اینا...
اما قهرمانان ایران زمین با ابداع "خخخخخخخ" به جای (خیلی خوبه خدایی خیلی خندیدیم خدا خیرت بده!) برای هزارمین بار ثابت کردن هنر نزد ایرانیان است و بس...
میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟
کارمند داروخونه می گه:
دیب دیگه چیه؟
یارو جواب می ده: دیب
دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.
کارمنده می گه: والا ما
تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟
یارو می گه: بابا دیب،
دیب!
طرف میبینه نمی فهمه،
می ره به رئیس داروخونه می گه.
اون میآد می پرسه: چی
میخوای عزیزم؟
یارو می گه: دیب!
رئیس می پرسه: دیب دیگه
چیه؟
یارو می گه: بابا دیب
دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.
رئیس داروخونه می گه:
تو مطمئنی که اسمش دیبه؟
یارو می گه: آره بابا.
خودم دائم مصرف دارم. شما نمیدونید دیب چیه؟
رئیس هم هر کاری میکنه،
نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.
یکی از کارمندای داروخونه
میآد جلو و می گه: یکی از بچههای داروخونه مثل همین آقا زبونش میگیره.
فکر کنم بفهمه
این چی میخواد. اما الان شیفتش نیست.
رئیس داروخونه که خیلی
مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع
برش داره بیارتش.
میرن اون کارمنده رو
میارن. وقتی می رسه، از یارو میپرسه: چی می خوای؟
یارو می گه: دیب!
کارمنده می گه: دیب؟
یارو: آره.
کارمنه می گه: که این
ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟
یارو میگه: آره،
همونه.
کارمند میگه: داریم! چطور
نفهمیدن تو چی می خوای!؟
همه خیلی خوشحال شدن که
بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی
یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.
همه جمع می شن دور اون
کارمند و با کنجکاوی میپرسن: چی میخواست این؟
کارمنده می گه: دیب!
میپرسن: دیب؟ دیب دیگه
چیه؟
می گه: بابا همون که این
ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!
رئیس شاکی می شه و می
گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟
کارمنده می گه: تموم شد.
آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!
.
.
.
*دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه* :D
میگن قدیم قدیما تو یه جنگل آهو خیلی خوشگل بود . یک روز یک پری سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش. پری آرزوی آهو رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد. اونم چه ازدواجی شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.حاکم پرسید : علت طلاق؟چیست؟آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم, این خیلی خره.حاکم پرسید:دیگه چی؟آهو گفت: شوخی سرش نمیشه, تا براش عشوه میام جفتک می اندازه.حاکم پرسید:دیگه چی؟آهو گفت: آبروم پیش همه رفته , همه میگن شوهرم حماله.حاکم پرسید:دیگه چی؟آهو گفت: مشکل مسکن دارم , خونه ام عین طویله است.حاکم پرسید:دیگه چی؟آهو گفت: اعصابم را خورد کرده , هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه.حاکم پرسید:دیگه چی؟آهو گفت: تا بهش یه چیز می گم صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه.حاکم پرسید:دیگه چی؟آهو گفت: از من خوشش نمی آد, همه اش میگه لاغر مردنی , تو مثل مانکن ها می مونی.حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آیا همسرت راست میگه؟ الاغ گفت: آره.واقعا راست میگهحاکم گفت: چرا این کارها رو می کنی ؟الاغ گفت: واسه اینکه من خرم.من الاغم حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه چی کارش میشه کرد.
امروز رفتم سر قبر پدربزرگم دختره اومد رو قبر بغلی نشست بعد برگشت به من گفت فوت کردن؟ گفتم پ نه پ فردا امتحان ریاضی داره خودشو زده به خواب.
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ از ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ رو ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!!
ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪ ، بعد ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﭼﯿﺰﯼ
ﻧﻮﺷﺖ ، ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ هنگام ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺼﺪﺍ ﺩﺭﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ : ﺳﻼﻡ
ﻋﺰﯾﺰﻡ ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺎﺳﺎمو ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﺎﻡ ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ !!! ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﮑﺮ
ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﻮﺭشو ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ، ﺍیشاله ﺩﯾﮕﻪ ﺭﯾﺨﺘﺶ ﻭ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ، ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪمش ﺑﺎ ﺗﻮ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﺪﻡ. ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ،
ﻣﻦ ﺗﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﯿﺸﺘﻢ. ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﺍﺯ
ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ…
ﺯﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ میمرد ﻭ ﭘﺮﭘﺮ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺷﻮﻫﺮﺵ
ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭼﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺘﻪ ؟!
ﺩﯾﺪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﺧﻨﮕﻮﻝ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ، ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮد! ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﻧﻮﻥ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ…