قل مراد تو مسابقات رالی سراسری شرکت می کنه ...
توی راه مسافر می زنه
قل مراد زمستون میره بیرون؛ یه اسب میبینه که از دماغش بخار میاد پیش خودش میگه : پس اسب بخار که میگن اینه ! |
قل مراد میره مشهد پیش امام رضا میگه : یا امام جعفر قاسم، چطور دلشون اومد با شمشیر بزنن تو فرقت، کی زهر ریخت تو غذات، در قلعه خیبر رو چطوری کندی، چطور همه ی عمرت رو تو زندون تونستی بگذرونی، حالا کی ظهور میکنی؟؟
قل مراد دعا میکرده میگفته: خدایا مرا نیامرز ... ازش می پرسن چرا اینجوری دعا می کنی؟ میگه: دارم شکسته نفسی می کنم |
قل مراد میره دزدی، صاحبخونه پا میشه میگه کیه اون جا؟ قل مراد میگه: هیشکی، گربهست، بععععع |
از قل مراد می پرسن قوی ترین حیوون چیه؟
می گه: مورچه
می گن: واسه چی مورچه؟
می گه: یک روز یه مورچه رفت تو پریز برق.. اومدم با میخ درش بیارم. یه لگدی به من زد که 6 متر پرت شدم عقب...
به قل مراد میگن "تور" را تعریف کن؟
میگه: تور مجموعه سوراخهایی هستند که با طناب به هم وصل شدهاند