پسری عاشق دختری بود دختر همیشه به او جواب رد میداد ..

یه شب پسر تصمیم گرفت عشق خودشو ثابت کنه به دختره گفت یا مال من باش یا خودکشی میکنم دختره سر حرفش بود و باز هم جواب رد داد ...

پسر بعد از شنیدن جواب منفی به خودش بنزین تزریق کرد و تا چند هفته به کما رفت بعد از مدتها بهوش اومد همون روز دختر رو بالای سرش دید که به ملاقاتش اومده بود 

دیگه عشق اون پسر به نفرت تبدیل شده بود 

چاقوی جراحی رو برداشت تا دختر و بکشه 

تو راه رو بیمارستان دونبال دختر میدوید تا آخر سالن بیمارستان دختره رو گرفت.......

آقا تا چاقو جراحی رو برد بالا که بزنه به قلب دختره یهوپسره بنزین تموم کرد حالا پمپ بنزینم اون نزدیکیا نبود هیچی دیگه هیچکسم تو این گرونی بهمون بنزین نداد دختره خیلی شانس اورد .......


خلاصه خدارو شکر به روح هیچ اعتقادی ندارم