وبلاگicon

ابزار رایگان وبلاگ

بایگانی تیر ۱۳۹۳ :: جک بازار

جک بازار

جک ها خنده دار

۲۱۹ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

پفک

رفیقم پفکبهم تعارف کرد دوتا برداشتم گفت خب دیگه بسه;برگشت دستش خورد به درخت نصفش ریخت.



*کلید اسرار*

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ali haghir

شنا

داشتم تو دریاچه ماهی میگرفتم یکی رد شد گفت داری ماهی میگیری گفتم
پ ن پ دارم به کرمه آموزش شنا میدم
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ali haghir

مرد

انواع مرد

اروپایی:یه زن داره ، یه دوست دختر(زنشو بیشتر دوست داره)!



آمریکایی:یه زن داره یه دوست دختر(دوست دخترشو بیشتر دوست داره)!



ایرانی:سی تا زن داره سی تا دوست دختر(ننه اش رو بیشتر از همه دوست داره)!!!!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ali haghir

بوق بنز

به سلامتیه دختری که وقتی بنز براش بوق زد سرش رو پایین انداخت، گفت:206 عشقم بهتره.

.

.

.

.


وبنز اون رو زیر گرفت!!!

.

.

.

.

.

.

آخه آی کیو مگه هرکی برات بوق میزنه میخواهد سوارت کنه شاید بخواد بگه برو اون ور:-c

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ali haghir

فحش بده

حیف نون و گل مراد میرن مکه

در حال سنگ زدن بودن که حیف نون میگه من سنگ هام تموم شد.

گل مراد میگه:کم نیار فحش بده!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ali haghir

خاطره

تهرانیه پارچه خونه خدا رو گرفته بود ول نمی کرد.

 به خدا میگفت:خدایا دیگه واسه حیف نون جک نمی سازم

حیف نون اومد پرسید:آقا قبله کدوم طرفه؟

تهرانیه به خدا گفت:خاطره که میشه تعریف کرد!؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ali haghir

سایپا

ناپلون:من50هزار نفر رو توی جنگ کشتم

صدام:من300هزار نفر رو کشتم

هیتلر:من500هزار نفر رو کشتم

مدیر عامل سایپا:خفه بابا!!!!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ali haghir

فسیل

میدانید وقتی پیر میکده وارد نماز جمعه میشود مردم چه میگویند

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

صل علی محمد فسیل زنده آمد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
ali haghir

اون رو چه به این حرفا

سالها پیش در یکی از مدارس، پسربچه ای به نام جعفرهمیشه با لباسهای چرک در مدرسه حاضر میشدهیچکدام از معلمان او را دوست نداشتند روزی خانم احمدی مادرش را به مدرسه خواندودرباره وضعیت پسرش با وی صحبت کرد اما مادر بجای اصلاح فرزندش تصمیم گرفت که به شهر دیگری مهاجرت کند، بیست سال بعد خانم احمدی بعلت ناراحتی قلبی دربیمارستان بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت، عمل خوب بود، هنگام به هوش آمدن، دکترجوان رعنایی را در مقابل خود دید که به وی لبخند میزد میخواست از وی تشکرکند اما بعلت تأثیر داروهای بیهوشی توان حرف زدن نداشت با دست به طرف دکتر اشاره میکرد و لبان خود را به حرکت در می آورد انگار دارد تشکر میکند اما رنگ صورتش در حال تغییر بود کم کم صورتش در حال کبود شدن بود تااینکه با کمال ناباوری در مقابل دکتر جان باخت،دکتر ناباورانه و با تعجب ایستاده بود که چه اتفاقی افتاده است،وقتی به عقب برگشت جعفر نظافتچی بیمارستان را دید که دوشاخه دستگاه کنترل بیماران قلبی را درآورده وشارژر گوشی خود را به جای آن زده است،نکنه یه موقع فکر کردین جعفر دکتر شده و از این حرفا ، نه بابا اون الاغ رو چه به این حرفا!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ali haghir

فردا شب

ما فردا شب واسه افطار میایم خونتون !!!

.

.

.

.

.

.

.

(ستادرعب و وحشت درماه رمضان)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
ali haghir

ابزار نظر سنجی